جدول جو
جدول جو

معنی خاک راه - جستجوی لغت در جدول جو

خاک راه(کِ)
خاک و گرد متعلق براه. غبار. خاکی که بر لباس شخص بازگشت کرده از مسافرت می نشیند، رنج سفر. خستگی سفر: ’هنوز خاک راهش را پاک نکرده’، افتاده. بنده. کوچک: ’خاک راه او هستم’
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک زاد
تصویر خاک زاد
زاده شده از خاک، برای مثال نشاید بنی آدم خاک زاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی - ۱۷۳)، کنایه از لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود می دهد، خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک پاش
تصویر خاک پاش
آنکه یا آنچه گرد و خاک به هوا می پراکند، کنایه از مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک مال
تصویر خاک مال
مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن، کنایه از خوار و ذلیل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک روب
تصویر خاک روب
آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک می کند، رفتگر
جارو، آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مکنسه برای مثال گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را (حافظ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک اره
تصویر خاک اره
ریزه های چوب حاصل از اره کردن چوب
فرهنگ فارسی عمید
خاک و خاشاک و آشغالی که از جارو کردن زمین یا روفتن جایی جمع می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
مخطط، خط دار، پارچه یا جامه که خط های باریک رنگین داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک ریز
تصویر خاک ریز
جایی که در آن خاک ریخته باشند، محلی در کنار خندق که خاک های کنده شده را برای جلوگیری از عبور و مرور در آنجا می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک رای
تصویر پاک رای
کسی که اندیشۀ پاک داشته باشد، پاکیزه رای، برای مثال اگر بخردی سوی توبه گرای / همیشه بود پاک دین پاک رای (فردوسی۲ - ۲۴۸۴)، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام رای
تصویر خام رای
کسی که رای و اندیشۀ خام دارد، آنکه رای و عقل درست ندارد، برای مثال تو ای طفل ناپختۀ خام رای / مزن پنجه در شیر جنگ آزمای (نظامی۵ - ۸۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاد راه
تصویر زاد راه
طعام یا خوراک که در سفر با خود برمی دارند، توشه مسافرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز راه
تصویر ساز راه
اسباب سفر، لوازم مسافرت، توشه و لوازم سفر، سامان سفر، زاد و راحله، راه انجام
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
مانع و حایل. (آنندراج). مزاحم. مانع. سد راه پیشرفت
لغت نامه دهخدا
(کِ / کْ اَ رْ رَ / رِ)
ریزه چوبهائی که پس ازاره کردن قطعه چوب بدست می آید. نشاره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد). وشارّه
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خاکی که از چاه بدست می آید. خاکی که در اثر گودبرداری چاه بدست می آید. ثلّه. جبا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خام رای
تصویر خام رای
ناقص عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
مخطط، آنکه خطوط رنگین داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
دارای خطوط موازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاک دان
تصویر خاک دان
محل ریختن خاک و خاکروبه، مزبله، کنایه از دنیا، جهان عالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
Streaked, Striped
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
rayé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
a rayas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
פסים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
bergaris
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
धारदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
gestreept
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
pasiaste
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
striato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
riscado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
条纹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
смугастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
gestreift
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
полосатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
ストライプ模様の
دیکشنری فارسی به ژاپنی